آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

آفرینش

من چیزی ندیده ام در جاده های بی پایان، جزء درخشش و صمیمتِ هستی!

باز خواه ام گشت


پاییز

باز خواه ام گشت

برایِ  چشیدنِ

حسِ نوبرانه ی صدای ات

که به من خواهد رسید

 

نمی دانم

اگردر انتظارم نباشی

کجا متوقف کنم

راه ام را

بر اسکله

به باغِ ِ انار

بر قلبِ تو

که مدام سفر می کنم در آن؟

 

اکنون

باور دارم

این خیالِ دور

به زودی

به پایان می رسد

 

و من

باز خواهم گشت

برایِ  شنیدنِ صدایی

که  روایِ  داستان هایِ عاشقانه است

لبانش امّا

طعمِ بوسه را نچشیده اند.

فرشته نوری




افیون


خواهرم
گاهی از پا که می فتد
تن می دهد به خستگی
و می گوید:
شوهرم
پنهان می کند حقیقت را
در جیبِ کت اش  
کنارِ سکوت اش، کنارِ خستگی اش

پیدایش که می کنم
می گذارم اش همان‌جا که بوده است
نزدیکِ پنجره‌ای
که رو به درختانِ غبار گرفته باز می‌شود
و چون پرنده ای هراسان
که بال های اش را از دست داده است
جیغ می کشم

زندگی ام تلخ است خواهر
نمی توانم با صدایِ بلند بخندم
عطریِ از شکوفه های بهارنارنج
به مشام ام نمی رسد
کسی نمی بیند که لبان ام دیگر جوان نیستند
لباس هایِ خواب را ازیاد برده ام
و تخت خواب - بگذریم
و این
بویِ بنگ و افیون
هم چنان باقی می ماند
 در پس میله ها ی سینه ی شوهرم

می شنوم
صدایِ پایِ زندان بان را
صدای ِ  باز شدنِ درِ بزرگِ آهنی را
از کجا آمده است
این همه رنگِ سیاه؟
تا قطره قطره
از زخمِ انگشتان اش بچکد

خواهر
لبخند و بوسه که نداشته باشی
زندگی چه دارد
که به تو بدهد؟
فرشته نوری

نام هنرمند: کاترین روحانی | عنوان اثر: زن اثیری۲ | تکنیک: اکریلیک روی بوم | ابعاد: ۵۰در۵۰ سانتیمتر

نام هنرمند: کاترین روحانی | عنوان اثر: زن اثیری۲ |
تکنیک: اکریلیک روی بوم | ابعاد: ۵۰در۵۰ سانتیمتر


ماهور


من فنجان هایِ قهوه را پر می کردم

ماهور
چون خورشیدِ پشتِ پنجره
کبوتران را نوازش می کرد
من به او نگاه می کردم
که چون قمری های ِ بهاری
آوازیِ خوش در گلو داشت

آن روز ها
دوباره متولد شده بودم
و عشق چونِ الهه ای زیبا
مدام
برای ام معجزه می کرد

آن روز ها
یاد می گرفتم که زندگی
چگونه رنگِ بودن به خود می گیرد
و چگونه می توانم چشمانی را
که چون ماهِ کامل می درخشند
بخوانم
و چگونه می توانم
نصف کنم شادی ام را
نصف کنم اندوه ام را
و چگونه می توانم
زیبایی ِ
آزادی، یک جفت کبوتر
ژاکت ِ زمستانی ام، تختِ خوابِ ام
درختِ انار، دریا
گنبدِ مسجد را نصف کنم

من به او نگاه می کردم
عشق صرف می شد
من به او نگاه می کردم
کبوتران شعر می سرودند

و عشق
کنجِ خانه ی مان
عمری طولانی‌تر داشت.
فرشته نوری

باغِ آلبالو

می دوم در خیابان
و خطوطِ نرده ها را دست می کشم
با موبایل و کیفِ چرمیِ کوچک ام

نمی دانم
اگر صدایِ دریلِ حفاریِ شهر داری
صدایِ عبورِ ماشین هایِ آتش نشانی
صدایِ تمرینِ شیپورِ دخترِ همسایه نبود
سهم ام را
از این همه شلوغی چگونه می گرفتم
تا آن زمان
که دیگر بار
امیدی برای ِ رسیدن ِ به آرامش
پیدا کنم

من
زندگی را می بینم
در میان ِ هیاهوی ِ دانشجویان هنر
وقتی که سلفی می گیرند
با ساختمانِ تیاترِ شهر
دشوار نیست آیا
فراموش کنم
خاطرات ِ باغِ آلبالوی چخوف را؟
و چه موقر بود
سوسنِ تسلیمی
با اجرایِ زیبا و دل نشین ا

می شنوم عبورِ صدا را
از جایی که زخم ها سر باز می کنند
و این تاریخِ هولناکِ
چند هزار ساله ی زندگی
مدام
بامن سرو کله می زند،

هم چنان
با قدم هایِ سبک
میان ِ سرو صدایِ خیابان می دوم
و در حسرتِ شنیدنِ صدایِ بال ِ کبوترم.
فرشته نوری


نثر ادبی


نثر یکی از حوزه های گسترده و عظیم ادب فارسی است که ابعاد، ویژگی ها و تحولات آن به اندازه شعر بررسی و مطالعه نشده است.

نثر در لغت به معنی پراکندگی و پراکندن و در اصطلاح سخنی است که مقید به وزن و قافیه نباشد. در این گونه سخن، سخن در نظام خواندن با خواننده، در رابطه ای خیال انگیز قرار می گیرد، آن چنان که با خواندن متن، دنیای خیالی شگفت انگیزی در ذهن خواننده باز آفریده می شود. 

ازشاخه های مهم نثر، نثر شاعرانه (ادبی)، و قطعه ادبی است. این دو نوع نثر در نهان ما کاربرد فراوان یافته اند و بخشی از آثار مهم امروز به این گونه نثر تعلق دارند. در نثر شاعرانه حال و هوای نثر، مفاهیم منطقی و گزارشی و حقایق غیر شعری جامه قافیه (سجع)، و صناعات شعری را به تن کرده است. مانند کلیله و دمنه  نصرالله منشی و مرزبان نامه سعدالدین وراوینی در ادب فارسی.

 ویژگی های نثر ادبی :

1- جز موضوع، واژه و عبارت نیز مقصود نویسنده اند؛ گاه درنگ در واژه ها و رنگ و آهنگ بخشیدن به عبارات آن قدر برای نویسنده مهم می شود که هم پای موضوع و حتی پر رنگ تر از آن، مدار  و محور قلم نویسنده قرار می گیرد.

2- خواننده در برخورد با نثر ادبی و شاعرانه، درگیر روابط و شبکه های زیبا شناسانه متن می شود. یعنی در عین پرداختن به موضوع (مقصد)، راه را نیز فراموش نمی کند.

3- نثر ادبی و شاعرانه، اگر معتدل و هنرمندانه باشد یعنی نویسنده به تکلف و تصنع در استفاده از آرایه های ادبی نیفتد، بر کشش و جاذبه متن می افزاید و خستگی و ملال را از خواننده می زداید. در نثر شاعرانه امروز، گیرایی باعث می شود که گاه یک اثر یا کتاب، خواندنی تر شود و خواننده هم چون مسافری که از جاده ای سر سبز با چشم اندازهای زیبا می گذرد و طول راه را احساس نمی کند.

 تفاوت نثر ادبی دیروز و نثر ادبی امروز :

بخش مهم و درخشانی از ادبیات گذشته ما دارای نثر ادبی و شاعرانه هستند. آثار نثر گذشته که با شاخصه مسجع بودن شناخته می شوند و نثری شاعرانه دارند به چند دسته کلی تقسیم می شوند:

1- نثرهای تعلیمی مانند گلستان

2- نثرهای داستانی مانند کلیله و دمنه و مرزبان نامه

3- مقامات مانند مقامات حمیدی

4- نثرهای صوفیانه مانند تذکرة الاولیا

5 - نثرهای تاریخی مانند جهانگشای جوینی

نثر ادبی دیروز سرشار از سجع، جناس، ایهام و دیگر آرایه های بدیعی در کنار آرایه های بیانی مانند تشبیه و استعاره و مجاز و کنایه است. اما نثر ادبی امروز به بهره گیری از عناصر شاعرانه و آرایه های ادبی نه به شیوه ی نثر ادبی دیروز ، با ساخت و بافتی روان، به طرح موضوع می پردازد.

در نثر ادبی امروز ، سجع تکیه گاه جدی نویسنده نیست. اگر هم در سیر نوشته، سجعی دیده شود بسیار طبیعی به کار می رود. استفاده از سجع در روزگار ما عمدتاً در نوشته های طنزآمیز رواج دارد.

نثر ادبی امروز با بهره گیری از واژه های خوش آهنگ، تصویرهای بدیع  و بافت و ساختی روان و زیبا و تاثیرگذار ، با مخاطب ارتباط برقرار می کند.

نمونه ای از نثر ادبی :

کویر! کویر نه تنها نیستان من و ما است که نیستان ملت ما است و روح و اندیشه و مذهب و عرفان و ادب و بینش و زندگی و سرشت و سرگذشت و سرنوشت ما همه است. کویر! این تاریخی که در صورت جغرافیا ظاهر شده است.

این عظمت بی کرانه مرموزی که نومید و خاموش، خود را به تسلیم، پهن بر خاک افکنده است. خشک، بی آبی و آبادی ای، بی قله مغرور بلندی، بی زمزمه شاد جویباری ،... چشم ها را با دست سایه می کنند تا کویر نبیند، نبیند که می بیند. نداند که می داند! گاه طوفانی بر می خیزد و خاک بر افلاک می افشاند و آسمان را تیره می دارد و روستاها را بر می آشوبد و چون فروکش می کند، از آن پس، باز چهره کویر، همچنان که بود ...

کویر/ علی شریعتی

منبع : https://dastannevis.com/


بردگی تاریخ انقضا ندارد


کنارِ صحنه نشسته ام
و هنوز
به ترانه ای فکر می کنم
که با آن
از پنبه زار هایِ کمربندِ سیاه
تا اردوگاه‌های ساختِ خاکریز
زندگی کرده ام

من یقین دارم
که با صدای ِ لائورا
پلیسِ سفید پوست
با لباسِ سراپا مسلح اش
پسر بچه هایِ سیاهِ را
متهم نمی کند
و ملیکابوکر شاعرِ سیاه پوست
با اشعارِ غیرِ مجاز
بازداشت نمی شود

بسیاری از این کنسرت ها را
به یاد دارم
که در پایانِ آنها
کنارِ صحنه
از غم گریسته ام

اکنون
می خواهم، بخوانم
با باری که بر شانه دارم
از صدایِ شلاق و تفنگ
و این تاریخِ بردگی
مدام
از فرزندانی می گوید
که جسدِ پدران شان را
دفن کرده اند.
فرشته نوری


دستان سبز

نگاه ات
به وسعتِ اقیانوسی بود
از آرامش وُ
نجابت
خیره شده بودم
به وسعتِ نگاه ات
وّ اولین بار بود
قلبم را
روحم را
چنین
به کسی می سپردم
جایی
در همین شهر.
فرشته نوری

جاده

در جاده 
رفتن ات را
یک طرفه تماشا می کردم
از دوربرگردان خودت
خارج شدی
همه جا خالی از تو شد
من در کنار خود
برای رسیدن به بودنت
از خود سبقت می گرفتم
با احتیاط  و ایمن‌تر از قبل
 تا رسیدن را
در مسیرتو
 بی آغازم!
فرشته نوری


پائیز ... شعر


photographer : Veselin Atanasov


یک بار

دل به دلبری

پائیز سپرده ام

هر بار

در من

فصل ها را تازه می کند!

فرشته نوری



گزیده ای از رباعیات حکیم عمر خیام به زبان زیبای رومانیایی



بنای یادبود عمر خیام در بخارست پایتخت رومانی
 Bucureşti

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت

روزی که نیامده است و روزی که گذشت


Grabite ca si apa si repezi ca un vânt

Ce-alearga prin pustiuri, fug zilele-mi putine

Si, totusi, doua zile indiferente-mi sunt

Ziua de ieri si ziua care-o sa vina mâine



România


یک چند به کودکی استاد شدیم

یک چند به استادی خود شاد شدیم

پایان سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک در آمدیم و بر باد شدیم


Am întrebat Savantul si-am întrebat si Sfântul,

Sperând c-au sa ma-nvete suprema-ntelepciune

Si dupa-atâta râvna atât se poate spune

Ca am venit ca apa si-o sa plecam ca vântul



România

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

با ماه رخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت هستی ما نیستی است

انگار که نیستی چون هستی خوش باش


Te chinuieste gândul ca faci mereu pacate

Din orice bucurie o vina ti-ai facut

E fara rost tristetea, Khayyam, caci dupa moarte

Veni-va sau iertarea sau neantul absolut




România

از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

 

Ivirea mea n-aduse nici un adaos lumii,

Iar moartea n-o sa-i schimbe rotundul si splendoarea

Si nimeni nu-i sa-mi spuna ascunsul tâlc al spumii

Ce sens avu venirea Si-acum, ce sens plecarea



România

نویسنده: دکتر توانا